کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : حسین رویت     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : مربع ترکیب    

بایـد زمین مُـرده رسد تا بـهـار عشق            باید نظر شود که شود جان، نثار عشق
باید نظر شود، که شوم ریزه خوار عشق            هرکس که مانده بر سر قول و قرار عشق


امشب غریق رحمت بی‌منّت خـداست
کشکول اگر که پُر نشود غفلت گداست

مهمانی خداست زمین تا به کهکـشان            تا که ستاره ریـسه زند نـقـش آسـمـان
حـول و ولا فـتـاده به جـان ستارگـان            جن و ملک به دور سرش اِن یکاد خوان
تا که دوباره رحمت خود را نشان دهد
کار پیـمبـر است به گوشـش اذان دهد

ای گـوشۀ نگـاه تو پشت و پـنـاه خلق            ای که فقط به دست تو بوده صلاح خلق
ای روشنـایی شب و روز سیـاه خلـق            بخشیده شد به یُمن حضورت گناه خلق
محکم ترین بهـانۀ بـاران خوش آمدی
ای آرزوی مردم کنعـان خـوش آمدی
با خون دل گرفـته‌ام ایندفعه هم وضو            خود را دهم به شیوه عشاق شست و شو
ای گـوشـۀ نـگـاه تـو بـر عـالـم آرزو            وقتی که روحمان به سیاهی گرفته خو
خیری نمی‌رسد ز دعـاهای نیمه جان
آقا خـودت بیا و دعـای فـرج بـخـوان

بی‌صاحبیم حضرت صاحب شتاب کن            ما تـشنـۀ حضور تـوأیم فـکـر آب کن
کـاخ یـزیـدیـان زمـان را خـراب کـن            بر روی لشکر عجـمی‌ات حساب کن
ما مردمان کـشور سلـمان و مـیـثـمیم
تا آخرین نفـس به خـدا پـای پرچـمـیم

پلکی به هم زدیم و جـوانی ما گذشت            شکـر خـدا جـوانـی ما با شما گـذشت
روزی کـنار گـنـبد زرد رضا گـذشت            روزی به حسرت سفر کـربلا گذشت
ای با مـرام عـیـدی ما را عـطـا نـمـا
آقا بـرات کـرب و بـلا را عـطـا نـمـا

اصلا بگو که آتش هجران کجا و من؟            اصلا بگو که حال پریشان کجا و من؟
اصلا بگو که خانه خوبان کجا و من؟            اصلا بگو که سر به بیابان کجا و من؟
گفـتیم جان بخواهی اگر سر می‌آوریم
« بازیگریم » بس که ادا در می‌آورم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

ای با مرام عیدی ما پس چه می‌شود؟            آقا برات کرب و بلا پس چه می‌شود؟

مدح امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

منتظر باشید بت ها یک نفر خواهد رسید          از تبار بت شکن‌ها با تبر خواهد رسید

باز برپا کرده‌اید این روزها بتخـانه را          چون نمی‌دانید ابراهیم سرخواهد رسید


دیـر آمـد با نیـامـد فـرق دارد، انـتـظـار          گرچه عمر نوح باشد باز سر خواهد رسید

زیـر پـای کـیـنـۀ اهـل سـتم له می‌شوند          پاسبان لاله‌های خون جگر خواهد رسید

این شب یلدای دوری از امام عـاشقـان          گرچه طولانی ست اما تا سحر خواهد رسید

ابـرهـا آمـادۀ بــاریـدن رحـمـت شـویـد          از حضور حضرت باران خبر خواهد رسید

در زمین سیـنه‌ها بذر صبوری کاشتـیم          باغبان‌ها همتی، فصل ثمر خواهد رسید

قصه‌های کـودکـی پایان خـوبی داشتـند          عاقبت آن مرد روزی از سفر خواهد رسید

: امتیاز

مدح امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : علی رضوانی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

میخواست که در سینه توان داشته باشد            با عـشق هـمیـشه ضربان داشته باشد

موسی در این خانه نشسته ست که شاید            یک گوشۀ این خـانه امان داشته باشد


نیل از سر انگشت تو جاریست که باید            این رود به دستـت جریان داشته باشد

آورده نـسـیــم نـفـسـت شـور مـحـبـت            تا بـیـرق تـوحـیـد تـکـان داشـتـه باشد

بر دامن تو دست تـوسل زده عـیـسی            بـیـچـاره گـدا آمـده نـان داشـتـه بـاشـد

با نام علی جان به روی کعـبه نوشتند            بایـد بـرسـی تا که اذان داشـتـه بـاشـد

زهراست پریشان تو یا منـتظَـر عشق            حیف است نگاهی نگـران داشته باشد

: امتیاز

مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : توسل وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

بدون عشق دلسردم، کمی آقا نگـاهم کن          سرا پا غصه و دردم، کمی آقا نگاهم کن

درختی بی‌ثمر هستم، برایت دردسر هستم          خزانم، شاخه‌ای زردم، کمی آقا نگاهم کن


نشستم با دو چشم تر، خجالت می‌کشم دیگر          ازین طرزِ عملکردم، کمی آقا نگاهم کن

نکن قلب گدا را خون، نگو سائل برو بیرون          فقیرم، از همه طردم، کمی آقا نگاهم کن

نـدارم بـیـم رسـوایی، به امید تـمـاشـایی          دم میخـانه می‌گردم، کمی آقا نگـاهم کن

برای وصل جنت نه، وُفور ناز و نعمت نه          به عشقت نوکری کردم، کمی آقا نگاهم کن

ز هجرانت نمردم من، به دردت هم نخوردم من          فـدای غـربتت گردم، کمی آقا نگـاهم کن

به سـوز سیـنۀ زهـرا، به آه زینب کبری          صدایت می‌زنم هر دم، کمی آقا نگاهم کن

امان از شام و ویرانه، عقیله بود و بیگانه          دو جمله روضه آوردم، کمی آقا نگاهم کن

به یاد غربت زینب، خرابه می‌روم هر شب          شبیه جغـد شبگـردم، کمی آقا نگاهم کن

: امتیاز

مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مسمط

مـژده کـه گـل سـر سـبـد فـاطـمه آمـد            از بـاغ جـنان، سـرو قـدِ فـاطـمـه آمد

دسـتِ مــددِ حـق، مـددِ فــاطــمـه آمـد            ایـنـک سـنـد مـسـتـنـد فـاطــمــه آمــد


جـبـریـل بـشارت دهــد از عـالـم بـالا

امروز که طاووس جـنان بال گـشوده            دل از هــمـۀ اهــل ســمـاوات ربــوده

از سـیـنـۀ یـاران، غـم و انـدوه زدوده            این کیست که بر ما همه رخسار نموده

او مهدیِ زهراست، همان یوسف طاها

بوی گل نرگس همه جا عطر فشان شد            امواج نسیمِ سحـر از شرق، وزان شد

انگـار محـمد ز جـنـان بـاز عـیان شد            فرعـونِ زمـان از خبر او نگـران شد

زیرا حـسنِ عـسگـری امشب شده بابا

ایـن است بـه عـالـم ثـمـر آل پـیـمـبـر            این است همان وعـدۀ دیـریـنۀ حـیـدر

او خیر کثیری است پِیِ سورۀ کـوثـر            او جان غدیر است که شد بر همه رهبر

آیات الهی است از این چهـره هـویـدا

این نور قرار است که در وعدۀ نزدیک            تابَـد به شبی تار، به هر کـلبۀ تاریک

بر ظلم بتازد، پس از آن کوچۀ باریک            گویند ملائک همه بر فـاطـمه تبریک

او پاسخ قطعی است به هر سیلیِ اعدا

او صاحب تیغ است، همان تیغ ولایت            او رهـبر راه است، همان راه هـدایت

او مظهر عدل است، همان عدل و درایت            او سایۀ دست است، همان دست عنایت

مـا بـنـدۀ عـشـقـیـم وَ او سـیـد و مـولا

او آب حیات است و ما تـشـنـۀ دیـدار            او معدن سِرّ است و ما طالـب اسرار

او حافـظ دین است و ما ناصرِ ابـرار            او فاتح کعـبه است و ما کُـشتۀ آن یار

بـا یـار بــپــوئـیـم مـسـیــر شــهــدا را

در گوشِ فلک از همه سو این خبر افتاد            بر دوشِ بت و بتکـده دیگر تَـبر افتاد

با آل عـلی هر که در افـتاد، ور افـتاد            هر دشمن مغضوب، به قعر سَقر افتاد

تقـدیرِ الهـی است که قـرآن شود احـیا

او منـتقم خون خدا، خون حسین است            اسلام بِـوَالله کـه مـدیـون حسیـن است

مهدی که دمادم، همه محزون حسین است            او پـیـرو ثـارالله و مفـتون حسین است

هر روز به گـودال بـیـایـد گـل زهـرا

دل همرهِ ارباب، سوی دشت بلا رفت            بر عمّۀ سادات، در آن دشت، چها رفت

از کرب و بلا دختِ علی تا به کجا رفت            گـه بـا اُسـرا، گـاه کـنـار شـهـدا رفت

مانده‌ست غمِ داغ حسینـش روی دلها

ای زادۀ زهرا که رُخت قبلۀ دلهاست            باز آ که کنون زینبـیه، کعـبۀ دلهاست

امروز حریـمِ حـرمش، مکّـۀ دلهاست            امروز حـلـب قـتـلگـه و فکّـۀ دلهاست

مـائـیـم و دفـاع از حـرم زیـنب کـبـرا

امـروز فــداکــاریِ مــا مــرز نــدارد            بـر دیـنِ خـدا، یـاریِ مـا مـرز نـدارد

این اشک و عـزاداریِ ما مـرز ندارد            امــروز عــلـمـداریِ مـا مــرز نـدارد

فرمان ز علمدارِ تو، فـرمانبری از ما

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه موضوع مطروحه در مصرع دوم در ناحیۀ زیارت مقدسه نیامده است بیت زیر تغییر داده شد

مهدی که دمادم، همه محزون حسین است            در ناحیه فرمود که مجنون حسین است

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع تغییر داده شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم

گـه بـا اُسـرا، گـاه کـنـار شـهـدا رفت            مانده‌ست غـمِ معجـر زینب روی دلها

مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : محمد علی بیابانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن فعولن قالب شعر : ترجیع بند

در سیـنـه‌ام امشب آسـمـان دارم            یک دشت، ستاره بر زبان دارم
از کـوفـه و سهله می‌روم تا قـم            زیرا که هـوای جـمکـران دارم


آمــادۀ دار چــشـم‌هـای تــوسـت            در پیکر خود اگر که جان دارم
عمری‌ست گـدای خانه‌ات هستم            عمری‌ست از این تنور، نان دارم
می‌خـواهـم که تـمـام هـسـتـم را            می‌خواهم هر چه در توان دارم

بـر پـای نـگـاه دوسـت بـگـذارم
دریـاب مــرا کـه دوسـتـت دارم

مجـنـونـم و راه خـانه می‌گـیـرم            از لـیـلـی خود نـشانه می‌گـیـرم
صیدم؛ که ز دست های صیـادم            آزادم و آب و دانــه مـی‌گــیــرم
چون اشک، روان گاه و بیگاهم            بـارانـم و بـی‌بـهـانـه مـی‌گـیــرم
هـر بـار کـه یـاد یــار مـی‌افـتـم            بـا آتـش دل زبــانــه مـی‌گـیــرم
یک روز چـنـان غـبـار مـی‌آیـم            بـر دامـنـت آشـیــانـه مـی‌گـیـرم

مـن گـرد و غــبـار راه دلــدارم
دریـاب مــرا کـه دوسـتـت دارم

در عـیـد رسـیـدن تـو حـیــرانـم            هم شـادم و هم کـمـی پـریـشـانم
از اینکه تو هستی و… نمی‌بینم            از اینکه کجـایی و … نـمی‌دانم
دلـگـرم به ریـسـه و چـراغـانی            سـرگـرم به کـوچـه و خـیـابـانـم
مـشتـاق، شبـیـه طاق نصرت‌ها            بـی‌تـاب، در انـتـظـار مـهـمـانـم
ایـن چـنـد خـطِ ارادت مـن هــم            عرضی ست برای نیـمه شعبانم

ای مـقـصد حـرف‌های بـسیـارم
دریـاب مــرا کـه دوسـتـت دارم

سرمست تو کِی شراب می‌خواهد؟            کِی تشنۀ عشقت آب می‌خواهد؟
نـاخـالـصی وجـود صـد رنـگـم            یک نـیـم نگـاه نـاب می‌خـواهـد
در بـاغ، تـمـام مـیـوه‌هـا کـالـنـد            بــاغ دلــم آفــتـاب مـی‌خــواهــد
تـا آمـدن تـو زنــده مـی‌مــانــم؟            این پرسش من جواب می‌خواهد
هرچند که دولت تو چون عیسی            رزمـنــدۀ پـارکـاب مـی‌خـواهـد

بـا ایـن هـمـه مـن فـدایـی یــارم
دریــاب مـرا کـه دوسـتـت دارم

بـرگـرد غـریـب سـامـرا برگرد            ای وعــدۀ آخــر خــدا، بــرگـرد
چیزی دگر از خـدا نمی‌خـواهیم            ای صاحب ما فقط بیا…برگرد
مـا اَیـن مُـذلُ الأعــدا خـوانـدیـم            آقــای مُـعــز الأولـیــا بــرگــرد
مـا جـمـعـیـت قــلـیــل دنـیـایـیـم            دنـیـا شـده بر عـلـیـه ما برگـرد
ای مـنـتـقـم حـسیـن و عـاشـورا            بـا پـرچـم سـرخ کـربـلا برگرد

از دوری کـربـلاسـت مـی‌بـارم
دریـاب مــرا کـه دوسـتـت دارم

: امتیاز

مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : سید حمیدرضا برقعی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

جمعـه‌ها طبع من احـساس تغزل دارد            نـاخـودآگـاه به سـمت تو تـمـایـل دارد

بی‌تو چندیست که در کار زمین حیرانم            مانـده‌ام بی تو چرا بـاغچه‌ام گل دارد


شاید این باغـچه ده قـرن به استقـبالت            فرش گسترده و در دست گلایل دارد

تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز            مـاه مخـفـی شدنـش نیـز تـعـادل دارد

کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز            می‌خرم از پسرک هر چه تفاعل دارد

یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت            یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد

هیچ سنگی نشود سنگ صبورت، تنها            تکیه بر کعبه بزن، کعـبه تحـمل دارد

: امتیاز

مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

ما خـاک بـوس آسـتـان اهل بـیـتـیـم            شکـر خـدا از نـوکـران اهل بـیـتـیم
مأنـوس، با پـیر و جـوان اهل بیتـیم            دلــدادگــان دودمــان اهــل بـیـتـیــم


ما زیر دینِ خـانِـدان جـود هـسـتـیم
ما در پـنـاه مـهـدی مـوعـود هستیم

ما اهل ایـران امت صاحب زمـانیم            هر روز و شب در خدمت صاحب زمانیم
شکر خدا که رَعْیت صاحب زمانیم            مشمول لطف و رحمت صاحب زمانیم
آقـا تـر از مــولای مـا دنـیــا نـدارد
جـز او کسی دیگر هـوای ما ندارد

آقا سلام، عرض ادب، عرض ارادت            بار دگـر در حـق ما کـردی محـبت
مثل هـمیـشه داده‌ای ما را خجـالـت            در مجلس میلاد تو گـشتـیم دعـوت
با مهربانی سوی خود ما را کشاندی
هر خوب و بد را پای این سفره نشاندی

تو مثل زهرا مادرت مشکل گشایی            در شادی و غم یار هر شاه و گدایی
تو تکیه گاه و محـرم اسـرار مـایی            دیـدیـم از تو مـهـربـانی، بـا وفـایـی
لطف تو از دل برده کل غصه‌ها را
دست دعـای تو گـرفـته دست ما را

ای دلـشکـسته از غـریب و آشنـاها            ای غـیـبـتت زیـر سـر امثـال مـاهـا
خیلی به درد تو نخورد این ادعاها:            آقــا بـــیــا آقــا بــیــا آقـــا بــیــاهــا
ما جان خود را هدیه بر جانان نکردیم
ما لطف بسیار تو را جبران نکردیم

بر این شب دنیا بتـاب ای ماه پنهان            درد است در دل‌ها ولی کو راه درمان؟
پُر گشته این عالم ز غم‌های فراوان            عید و عـزا بی‌تو ندارد فرق چندان
خـیـری نمی‌بـیـنـیم از دورانِ بی‌تو
بس نیست آقا نـیـمـۀ شعبانِ بی‌تـو؟

گم شد بدون تو در عـالـم مهـربانی            کم می‌شود پیـدا دل صاحب زمـانی
آقای من اینجا نه پـیـری نه جـوانی            چون مهزیار از تو نمی‌گیرد نشانی
جای شهیدان جای انصار تو خالیست
آقا ببخش اینجا کسی فکر کسی نیست

آقا بـیا و حـال دنـیـا را عـوض کن            این روزگار سرد اینجا را عوض کن
هویی بکش، بی‌بال و پرها را عوض کن            آقا به جان مادرت ما را عوض کن
وقتش شده با گوشه چشمی یا دعایی
مثل خودت ما را ابالفـضلی نـمایی

ای که شده قـلـبت پریـشان ابالفضل            ذکر لبت هر روز و شب، ای جان ابالفضل
ای بی‌قـرار داغ دسـتـان ابا لـفـضل            گریه کن لب های عطشان ابالفضل
از روضه او هر دلی در التهاب است
قبر عمویت هم قد طفل رباب است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ فراموش نکنیم صاحب الزمان همچون ما اهل منت گذاشان نیست و اینگونه افعال دون شأن حضرت است

شکر خدا که رَعْیت صاحب زمانیم            یک عمر زیر منّت صاحب زمانیم

مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : محمد علی بیابانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

در حال و هـوای شب بارانی هر سال            گرم است سر من به چراغانی هر سال

در کوچه خـیـابان دلـم ریـسه کـشیـدم            دعوت کنمت تا که به مهمانی هر سال


با شبـنم اشکـم سر راهت گـل نرگـس            گـل کاشته‌ام من به گـلـستانی هر سال

پـاداش غـزل های من این است بـیایی            یک مرتبه در جشن غزلخوانی هر سال

هم خنده به لب دارم و هم اشک به چشمم            حالا منم و بی‌سـر و سامـانی هر سال

می‌خندم و با دیده‌ای از عاطفه جاری            می‌خوانمت ای حضرت باران بهاری

: امتیاز

مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : قيصر امين پور نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : غزل

صبح بی‌تو رنگ بعد از ظهر يک آدينه دارد          بی‌تو حتی مهربانى حالتى از کـينه دارد

بی‌تو می‌گويند تعطيل است کار عشقبازی          عشق اما کى خـبر از شنبه و آديـنه دارد


جغد بر ويرانه می‌خواند به انکار تو، اما          خاک اين ويرانه‌ها بويى از آن گنجينه دارد

خواستم از رنجش دوری بگويم يادم آمد          عـشق با آزار خـويشاوندى ديريـنه دارد

روى آنم نيست تا در آرزو دستى برآرم          اى خوش آن دستى که رنگ آبرو از پينه دارد

در هواى عاشقان پر می‌کشد با بيقراری          آن کبوتر چاهى زخمي که او در سينه دارد

ناگهان قـفـل بزرگ تيرگى را می‌گـشايد          آنکه در دستش کـليد شهر پُر آيـينه دارد

: امتیاز

مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : نصرالله مردانى نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

صـداى بـال سـمـنـد سـپـيـده می‌آیـد            يـلى كه سيـنه ظلـمت دريـده می‌آیـد

گرفته بيرق تابان عشق را بر دوش            كسى كه دوش به دوش سپيده می‌آید


طلوع بركه خورشيد تابناك دل است            سـتـاره‌اى كه ز آفـاق ديـده مـی‌آیـد

بهـار آمـده با كـاروان لالـه به بـاغ            به دشت ژالـه گـل نـو دميـده می‌آید

به سـوى قـلـۀ بـی‌انـتهـاى بـيـداری            پرنده‌اى كه به خون پَر كشيده می‌آید

درآن كران كه بود خون عاشقان جوشان            شهيد عـشق سر از تن بريده می‌آید

بـه پـاســدارى آيـيـن آســمــانـى مـا            گـزيـده‌اى كه خـدا برگـزيـده می‌آید

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

صـداى سـم سـمـنـد سـپـيـده می‌آیـد            يـلى كه سيـنه ظلـمت دريـده می‌آیـد

مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

نـشـسـته است به آئـیـنه‌ام غـبـار گـناه            نمانـده بر سر دوشم به غـیر بـار گـناه

قــرار بـود کـه بـا تـو قــرار بـگـذارد            کـشیـد نـفـس، دلـم را سر قـرار گـنـاه


به جای اینکه به دنبال عـشق تو باشم            شـدم اسـیـر گـنـاه و شـدم دچـار گـناه

تویی همان که همیشه در انتظار منی            و من همان که همیشه در انتظار گناه

مرا ببخش که جای دعا برای ظهـور            گـذاشـتـم نـفـسـم را در اخـتـیـار گـنـاه

دروغ و غیبت و تهمت، چه و چه و چه و چه            دگـر در آمده از دست من شـمار گناه

نـشـد کـه ثـانـیه‌ای بـی‌قـرار تو بـاشـم            که بـوده‌ام هـمۀ عـمـر بی‌قـرار گـنـاه

پریده از سر بام تو روح من که چنین            کـبوتـرانـه فـقـط می‌شود شکـار گـناه

عجـیب نـیـست اگـر یـاد تو نـمی‌افـتـم            احـاطه کرده خـیـال مرا حـصار گناه

یقین به لطف دعای تو بود اگر کمرم            هـنوز خـم نـشده زیـر این فـشار گـناه

به جان صبح قسم که می‌آیی ای خورشید            و مهر خاتمه‌ای می‌شوی به کـار گناه

: امتیاز

مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : حسین ایمانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

دم به دم خواهم از خدای شما            که بـمـانـم همـیـشـه پای شـما

بَـد و پَـستـم قـبـول اما هـست            دل دیـوانــه مـبــتـلای شــمـا


گـرۀ کـور کـار ما را بـاز…            کـرده دست گـره گـشـای شما

غم و دردت به جان خریدارم            جـان نـاقــابــلـم فــدای شـمــا

یـوسف فـاطـمـه گـل نـرگـس            مـرغ دل جَـلد سـامـرای شما

نوش جان می‌کند دو گوش عرش            آیــه را بـا تـُن صـدای شــمـا

ای امیدِ دلم بخوان «وَ نُرید»
آمدی قـلب عـدل و داد تـپـیـد

آمدی آسـمـان غـزلخـوان شد            مدح تو شعـر لَـعل بـاران شد

قطره قطره چکیدی و صحرا            بـا قـدم‌هـای تو گـلـسـتـان شد

عـِـلــم پــیـغــمـبـرانـه آوردی            کـاخ جهـل زمـانه ویـران شد

ذوالـفـقـاریست تـیـغ ابـرویت            خطبه خواندی علی نمایان شد

شب میـلاد… مـادری دلـشاد            ندبه خوان وصال مهـمان شد

پـهـن شـد سـفـرۀ کـریـمـی‌ات            حاتم آمد گدای این خـوان شد

شب شب عشق شاه کرب و بلاست
وِرد لبها زیارت عاشوراست

هر سـلامـی عـلـیکُـمـی دارد            عاقبت بـَذر… گـنـدمـی دارد

طاق نصرت برای جشن زدیم            جـشن و شـادی تبـسـّمی دارد

هر سرودی برای خود سوری            هـر کـلامـی تـکَــلـُّـمـی دارد

زیر بـاران قـدم زدی حـتـماً!            قـطـره‌هـایـش تـرنـُّـمـی دارد

اهـل مـیخـانه خـوب می‌دانـند            ساقـی‌اش بـاده و خـُمـی دارد

ساغر و جام ما پُر از نور است            مـثـل دریــا تــلاطـُمــی دارد

چه نیازی به خمُّ و انگور است
بـادۀ ما لـبـالـب از نـور است

باید از ما و من عـبـور کـنیم            جام این سینه غرق نـور کنیم

سر سجـّاده‌هـای راز و نـیـاز            حال سیـنای طـور جـور کنیم

وقت تسبیح مادر است بیا…            ذکر گفته… عـذاب دور کنیم

در ظهـور نگـار شکی نیست            شرطش این است ما ظهور کنیم

باید از اصل خود نیفتیم و…            روزها را کـمی مـُرور کـنیم

وقـت ویــرایـش آمــده بــایــد            قلب را لایـق حـضور کـنـیـم

این حساب و کتاب کار ماست
که حجابِ ظهـور این آقاست

با شـما نـیـسـتـم مخـاطـب هـا            خود من،تهمت و دروغ و ریا

ظاهرم عضوی از سپاه نـور            باطنم شیطنتگناه و خطا

چـشم‌هـایم که هـَرزه می‌بـیـند            گـوش ها و زبـان و غـیبت ها

جای قرآن و ذکر و راز و نیاز            ناسزا اِفترا دَغـَل دعوا

دسـت هـای پــدر نـبـوسـیــدم            نـشـدم من برای مـادر عـصا

حـال هـمـسایه را نـپـرسـیـدم             کودکی نان نخورده بود امـّا

من که می‌گویم از مـسلـمـانی
نـرسـانـدم به دست او نــانـی

بگذریم از قـُصور من برگرد            گـل دردانـۀ حـسن… برگـرد

عمرعاشق به قدر صبر تو نیست            تا نمُرده‌سْت سینه زن، برگرد

حقِّ من نیـست دیـدن تو ولی            حقِّ ارباب بی‌کـفن… برگرد

جـانـم از غـصه بـر لـبـم آمـد            مَرهم زخم روح و تن برگرد

مـی‌زنــد نـالـه از فــراق تــو            سامـرا؛ سـوریه؛ یمـن، برگرد

آهِ مـظـلـوم را نـمـی‌شـنـوی!!            تَه گودالپیرهنبرگرد

پـیـر ما گـفـتـه نـیـمـۀ خـرداد
می‌کـشم انـتـظـار را فــریــاد

: امتیاز
نقد و بررسی

شعر ترکیب بند شعری است که از چند غزل تشکیل شده و غزل اولین بیتش مصرع و مردف است لذا در بیت زیر اصلی ترین رکن شعر که همان ردیف و قافیه است رعایت نشده است لذا بیت زیر به جهت رفع نقص تغییر داده شد

از خـدا خـواستم فـقـط این را            که بـمـانـم همـیـشـه پای شـما

مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

جمال غیب و شهود است این که می‌آید            تمام رحمت و جود است این که می‌آید

شعیب و صالح و هود است این که می‌آید            عزیز مصر وجود است این که می‌آید


زهـی به مـرتـبـه و عـزّت پـیامـبـرش

سپاه بـدر و اُحـد ایستاده پـشت سرش

تـمـام عـالـم ایجـاد مـی‌شـود حـرمـش            حرم گـذاشته از دور دیـده بـر قـدمش

مسیح زنده کند باز، جان ز فیض دمش            به روی دوش علمـدار کـربلا، علمش

خروش لشکر او انتـقام خون خداست

نـدای حنجر خـونـیـن سیـدالشهـداست

نقاب غـیبت خود را ز چهـره باز کند            رخ نــیـاز بـه درگـاه بــی‌نــیـاز کـنــد

مسـیح پـشت سر حضرتش نـمـاز کند            برای بیعـت او دست خـود دراز کـنـد

نگه کـنید شهـیدان چگـونه سـرمستـند

برای یاری او زنده گشته، صف بستند

بیا که حجر ز هجر تو اشک می‌بارد            بیا که کعـبه به دور سرت طواف آرد

بیا که بـر قـدمت رکـن، دیـده بگـذارد            بیا که فـاطمـه تنهـا تـو را تو را دارد

بیا که تا تو نیایی، زمان محرمِ توست

بیا که پیـرهـن پـاره تو پـرچـم توست

بیا که قـلب جهان بی‌قـرار توست، بیا            بیا که چـشم هـمه اشکـبـار توست، بیا

بیا که تـیـغ خـدا ذوالـفـقـار توست، بیا            بیا که فاطمه چـشم انـتظار توست، بیا

بیا که «میثم» دلسوخته به محضر تو

گلاب اشک فـشاند به خـاک مـادر تو

: امتیاز

مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

دور زمان به نیمۀ شعبان رسیده است            اندوه و درد و غصّه به پایان رسیده است
بر جسم مُردۀ همگان جان رسیده است            از آسمان، خـلیـفۀ رحمان رسیده است


تـابـیـدن سـتـارۀ مجـلـس مبارک است
مـیلاد مـاه پـارۀ نرجـس مبارک است

این صاحب کـمال که از راه آمده‌ست            این وجه ذوالجلال که از راه آمده‌ست
این حُسنِ بی‌زوال که از راه آمده‌ست            این مُصصطفی خِصال که راه آمده‌ست

بُـرهـان قـاطع هـمـۀ دوسـتـان مـاست
نصِّ حـدیث گـفـته، عـلیِّ زمان ماست

این نورسیده ماه شبستان نرجس است            این سورۀ تبارک قـرآن نرجـس است
این زینتی که برکت دامان نرجس است            روح امام یازدهم، جـان نرجـس است

فرمانبری از او به همه خلق گشته فرض
جاییکه هست جزو صِفتهاش”ربّ أرض

از هیبتش بفهم که فرزند عسکری‌ست            لبخند او به خاطر لبخـندِ عسکری‌ست
لبهای او عسل که نگو، قندِ عسکری‌ست            دلبند و دلپسند و خوشایندِ عسکری‌ست

این حرف جز به وصف تو انشا نمی‌شود
هر یوسفی که یـوسف زهـرا نمی‌شود

دل در هوای وصل تو بی‌تابِ سامراست            چشمم در انتظار شب و خوابِ سامراست
یادت کـلیدِ اصلیِ ابــوابِ سـامـراست            راه وصالت از دل سردابِ سامراست

احساس می کنیم که فردا از آن ماست
وقـتی دعا برای تو ورد زبـان ماست

شـیـعـه بـه انـتـظـار تو بایـد بـأیـسـتـد            وقـتـی که اسـم خـاص تو آید بـأیـسـتد
پای کـسـی به جـز تو نـشـاید بأیـسـتـد            تا پـیـش خـصـم رُخ بـنـمـایـد بـأیـسـتد

با اینکه سیره‌ات چو مُحمّد، مُحبّت است
دلهای دشمنان تو مغلوبِ وحشت است

باید که ذوالفـقار بگیری به دستِ خود            روی فَرَس، مهار بگیری به دستِ خود
با جـبر، اخـتـیار بگیری به دستِ خود            از دشمنت قرار بگیری به دستِ خود

بیـنـند چون که خلق، عـلـمداریِ تو را
اقــرار مـی‌کـنـنـد عــلـی واریِ تـو را

آقـا بـیـا و بـر سـَـلَـفـی‌هـا عِـتـاب کـن            قـدری پیِ هـلاکـتِ داعـش شتـاب کن
با دست خویش آن دو نفر را عذاب کن            ما را شریک این همه فعل ثـواب کن

از خون تمام معرکه را رنگ می‌کنی
وقـتی به شیـوۀ پدری جـنگ می‌کـنـی

ای قــتـلـه گـاهْ دیــدۀ مـا زودتــر بـیــا            ای پـیـرِ اشک کـرب و بلا زودتـر بیا
جــان شـهــیـدِ دسـتْ جـدا زودتـر بـیـا            یـارا ! بـه خـاطـر اُســرا زودتــر بـیـا

جدّت صدات می‌زنـد از منـبـر سـنـان
عجّل علیٰ ظهورکَ یا صاحب الزّمان

: امتیاز

مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : تضمین

سـائـلـم، حـاجــتـم عـنـایـت اوســت            مـطـمـئــنّـم کــرم سَـجــیّـت اوسـت
زنـده دل بـودنـم بـه بَـرکـت اوسـت            دل ســـراپـــردۀ مُــحــبّــت اوســت


دیـــده آئــیـنــه دار طـلـعـت اوسـت

اوست سالار و سرورم به دو کون            من بر او عبـد و نوکرم به دو کون
هست عـشقـش مُـقَـدّرم به دو کـون            من که سـر بر نَـیـاورم به دو کـون
گــردنـَم زیــر بــار مِــنّــت اوسـت

دیـــده تــا هــیـبـتِ رَشـیــدِ نــگــار            سَــرو از شَـرم، پـا کـشـیـده کــنـار
نیست این طُرْفه بیت خواجه، شُعار            تـو و طــُوبـیٰ و مـا و قـامـت یــار
فکـر هر کس به قـدر هـمّت اوست

گر که تاریک و روشنَم چه عجب؟            گـر دَم از او نـمی‌زَنَـم چـه عجـب؟
گر دل از خود نمی کَنَم چه عجب؟            گـر مـن آلــوده دامنَـم چـه عـجـب؟
هـمـه عـالـم گـواه عـصـمت اوست

مـی‌کـنــم اعــتـراف در هـمـه جـــا            « با صـدایی بلـند و بـانگ رَســا»
گــر چـه مـن ذاکــرش شــدم امــّا!            من کـه بـاشم در آن حَـرم که صبـا
پــرده دار حــریـم حُـرمـت اوسـت

عـشـقـبازی فـقـط شـریـعـت ماست            عـشـق، دیـنِ حـنـیـف مـلّـت ماست
ســنــدِ مُــحــکــم هــویّـت مــاسـت            دور مجـنون گذشت و نوبت ماست
هـرکـسی پـنـج روزه نـوبت اوست

گـر به غـم مبـتـلا شـُدیـم چه بـاک؟            نــیــنـوای بــلا شـُـدیــم چـه بــاک؟
بـا فـراق آشـنـا شُــدیـم چــه بــاک؟            من و دل گـر فـدا شـدیـم چه بـاک؟
غَـرَض انـدر میـان سـلامت اوست

: امتیاز

مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : امیر عظیمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

ما بنـده‌ایم و اخـتـیار از خود نداریم            جز آنکه سر بر خاک پای تو گذاریم

ما را گـدای کوی دلبر خـلق کردند            ما با گـدای تو شدن سـرمـایه داریم


تـو آفــتـابِ ابـرهـایِ طـول هــفـتـه            ما ابـر صبح جـمـعـه‌های انتظـاریم

جمعه اگر چه روز تعطیل است، اما            ما بـیـشتـر در آن پـیِ انجـام کـاریم

جمعه همیشه روز گریه، روز ندبه            لطفاً به ما امشب بگـو تا کی بباریم

امشب گـدایان! نیـمۀ شعـبان رسیده

یـوسف سر دروازۀ کـنـعـان رسیده

امشب کنیزی رتبه می‌گیرد زِ ارباب            تعبیر می‌گردد برایش اصل آن خواب

خوابی که تعبیرش امام عصر ما بود            خوابی که شد نرگس برایش سخت بی‌تاب

فردا خـدا از بطن نرگس بر خلایق            افـشاء نماید صورت آن گـنج نایاب

فردا خدا خورشید خود را می‌نماید            فردا مرا ای آسمان، دریاب! دریاب!

فردا شود پیشانی و لب های مهـدی            از بوسه‌های عسکری سیراب سیراب

جـاءَالحـقی خوانَـد به اذن و امر آقا

گوید که« انَّ الباطـلَ کانَ زَهـوقا»

امشب جهان پیراهنی نوتر به بر کرد            امشب حکیمه حکمت حق را نظر کرد

امـشـب خــدا آزادی نـوع بـشـر را            چون نغمه‌ای در سینۀ مرغ سحر کرد

مرغ سحر با نغـمۀ مـیـلاد موعـود            گوش شیاطین را به یک آواز کر کرد

ارباب، خود بعد از ولادت با لبانش            اطرافیان را از گُل رویش خبر کرد

اربابـمان در نـیـمۀ شعـبان رسید و            دامان نرگس را پُر از شمس و قمر کرد

نرگـس! شکـوه عـزّتت بادا مبارک

طـاووس اهـل جـنّـتـت بـادا مبارک

وقـتـی خـدا بر مـاه روی او بـنـازد            خورشید باید رنگ از صورت ببازد

او آمـده تا که به امـر حـق تـعـالـی            دین را به دست حیدریِّ خود بسازد

آمـد که تا با ذوالـفـقـار صبـر مـولا            بـر دشـمـنـان آلِ پـیـغـمــبـر بـتـازد

با یـالثـارات الحـسیـنـش می‌رسد تا            همچون ابوفاضل عـلم را بر فرازد

می‌آید و با یک «انا الـمـهـدی» تمامِ            گـریـه کـنان جـدّ خود را می‌نـوازد

عـشق حسین بن عـلی می‌آید از راه

ذکر لبـش نِعـمَ الوَکـیل و حَسبُـنَـاالله

مـا تـشـنـۀ رویش شـدیـم، الحـمـدلله            آوارۀ کـویـش شــدیــم، الـحـمـدلـلـه

همچون سیاهه لشگری ویلان و سیلان            در خـال هـنـدویش شـدیـم، الحـمدلله

«اِنّـا اِلیهِ راجعـون» گـفـتیم و آخـر            چون قطره‌ای سویش شدیم، الحمدلله

در پای محراب نماز و ذکر و قرآن            محـتـاج ابـرویـش شـدیـم، الحـمـدلله

با عـطر یـاس روضه‌های مـادر او            آشـفـتـۀ بـویـش شـدیـم، الـحـمـدلـلـه

مـا چـارده سـرمـایـۀ نـایـاب داریـم

شکر خـدا، شکر خـدا ارباب داریم

فـردا فـرشته می‌گـشایـد دور او پَـر            روحُ القُدُس دور و بَرَش گردد کبوتر

او را بَـرَد در آسـمــان هــفـتـگـانـه            تا قـدسیان قـنـداقـه‌اش گیرند در بَر

او رفت و مادر در پی‌اش آشفته گردید            نرگس زِ دوریِّ شقـایق گشت پرپر

فرمود بر او عسگـری: آرام! آرام!            می‌آورد قـنداقه را حق سوی مـادر

شاعر شب عـید خـدا از سـامـرا تو            بـردی دل مـا را کـنـار امِّ اصـغــر

اربـاب ما را از خجـالت آب کردند

با یک سه شعبه طفل را سیراب کردند

: امتیاز

مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : محمدحسن بیات لو نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

الا طـراوت سـر سـبـز بـوسـتـان دلـم            شـکــوه بـی‌مـثــل اوج آســمــان دلــم

قلم به دست من امشب عجیب میلرزد            و بـنـد آمــده پـیــش شـمـا زبــان دلــم


اگر چه هیچ کجا لایـق قـدومت نیست            چه می‌شود که بیایی به جـمکران دلم

کـدام جــاده مــرا مـی‌رسـانـدم تـا تـو            نـشـانـی حــرمـت را بـده نـشـان دلــم

به دست‌هـای تو دستـم نـمـی‌رسـد آقـا            چراکه بی‌تو شکسته است نردبان دلم

نگـاه کن به کـویـری ترین زمین خـدا            تـو ای زلال‌تـریـن رود بـیکـران دلـم

در آخر غزلم عرض میکنم این طور            که السلام علیک صاحـب الـزمان دلم

من از تو غیر تو را آرزو نخواهم کرد
تو در کـنار منی جستجو نخواهم کرد

به غیر آمدن تو مرا که حاجت نیست            به غیر دست کریمت گل اجابت نیست

هوای خیمۀ سبزت چقدر روحـانیست            که در بهشت خدا اینهمه طراوت نیست

و هـیـچ کـار دگـر غـیر انـتظـار فـرج            برای شیعه مهم‌تر و با فضیلت نیست

تو مهربان‌تری از مادر و پدر بر من            برای من کسی مثل تو با محبت نیست

خـدا کـند که نصیـبـم شود زیـارت تو            خدا کند که بمیرم اگرکه قسمت نیست

تو هاشمی تو حسینی تو فاطمی هستی            کسی شبیه تو اینگونه با اصالت نیست

تویی که در رگ تو غیرت اباالفضل است            میان سینۀ پاک تو جز شجاعت نیست

بگـیـر تـیـغ به دست و به انـتـقـام بـیا
بـرای خـاطـر زهـرا تو ای امـام بـیـا

: امتیاز

مدح حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : مدح وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

عـشـقـت مـیان سیـنـۀ من پـا گرفته            شکـر خـدا که چـشم تو ما را گرفته

دریاب دل‌ها را تو با گوشه‌ نگـاهی            حـالا که کـار عـاشـقی بـالا گـرفـته


عمری‌ست آقاجان دلم از دست رفته            پـائـین پـای مـرقـدت مـأوا گـرفـتـه

سرو رشید خوش قد و بالای ارباب            شش‌گوشه هم با نور تو معنا گرفته

از کـودکـی آوارۀ کـوی تو هـسـتـم            دست دلم را حضرت زهـرا گرفـته

مـانـنـد جـدّت رحـمةُ لـلـعـالـمـیـنـی
حیف است دست خالی ما را نبـینی

زلف تو را موج پـریشان می‌شناسد            چـشـم تو را آیـات بـاران می‌شناسد

عطر تو و پیراهنت را یوسف شهر!            کوچه به کوچه صبح کنعان می‌شناسد

اعـجـاز چـشـمـان تو را آیـه به آیـه            آری دل تـازه مسلـمـان می‌شـنـاسـد

آقــا کــرامــات نـگــاه روشـنـت را            خورشید در هر صبحگاهان می‌شناسد

خشم و خروش و هیبتت را بین میدان            هوهوی رعد و برق طوفان می‌شناسد

خورشید از شرم نگاهت رو گرفته
در ساحـل نـورانی‌ات پهـلـو گرفـته

بـالاتـر از حـد تـصـورهـا کـمـالـت            دل می‌برد از اهل این عـالم خیالت

صبح ازل چـشمان مبهـوت ملائک            بـودنـد شـیـدای تـمـاشـای جـمـالـت

می‌جوشد از خاک قدم‌های تو زمزم            کــوثــر شـراب خـانـگـیِّ لایـزالـت

کی می‌شود با بـال‌های این چـنـینی            پـرواز تـا اوج شـکــوه بـی‌مـثـالـت

آن‌جا که بـال جـبرئـیل آتـش گرفـته            بـام نخـست پـر کـشیـدن‌های بـالـت

خُـلـقـاً و خَـلقـاً، منطقاً عـین رسولی            دیگر چه گویم از تو و خوی و خصالت

می‌ریـزد از عطـر نگـاهت یاس آقا
تنهـا تـویی هـم‌شـانـۀ با عـبـاس، آقا

هر صبح بر لب نغمۀ تکـبیر داری            تو آفـتابـی، صبـح عـالمگـیـر داری

با حلقه‌های گیسوی پُر پـیچ و تابت            صد کاروان دل در تب زنجیر داری

از لهجـه‌ات عـطـر خـدا می‌بارد آقا            هر گاه بر لب نغـمـۀ تکـبـیر داری

از میـمـنه تا میـسره می‌پاشد از هم            وقتی که در دستان خود شمشیر داری

باید برایت ذوالفقاری دست و پا کرد            حیدر شدی و هیبتی چون شیر داری

از هیبت چـشم تو دشمن می‌گـریزد
پلکی بزن تا عـالـمی بر هم بریـزد

حالا که خاکم را سرشته دست‌هایت            بگـذار تا باشم هـمـیشه خـاک پـایت

بال و پری می‌خواهم امشب از تو آقا            تا که تـمـام عـمـر باشـم در هـوایت

آه ای اذان‌گـوی سـحـرهای مـدیـنـه            یـاد نـبی را زنـده می‌سازد صدایت

ای آفـتاب کـربـلای حضرت عشق            بـگـذار بـاشـم زائــر پـائـیـن پـایـت

عمریست از مهر تو در دل توشه دارم
شوق طواف مرقـد شش‌گوشه دارم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد زیرا طبق کتب معتبر حضرت لیلا قبل از واقعۀ کربلا رحلت کرده بود

وقتی که تکبیرت طنین انداز می‌شد            می‌گفت لیلا مادرت: شیـرم حلالت

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : محمدحسن بیات لو نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

جان تازه به تن خسته و بی‌تاب تویی            ما همه خاک ترین و گهر ناب تویی
چهره‌ات داد گواهی خودِ مهتاب تویی            نو رسیده؛ پسر حضرت ارباب تویی


نفس و هستی آرام دل و جان حسین
جانِ عالم به فدای لب خندان حسین

آمدی روز کـنی نیـمـه شب دنـیا را            بـنِـشـانی سـر جـا هـیـمـنـۀ دریـا را
بـکـشـانی پـی خود دلـشدۀ شـیـدا را            خـنـده آورده‌ای امروز لب لـیـلا را

درِ این خانه کرم روی کرم بار شده
همه جا پخش شده شاه پسردار شده

پای تو سرو قـدی نیست مگر افتاده            دلبری نیست که با دیدن تو دل داده
در حصار تو که مانـدیم شدیم آزاده            مات و مبهوت صدای تو موذن زاده

ای به قد قامت تو سجود قامت بسته
به قـد و قـامتِ تو کارِ قـیامت بـسته

از بزرگیت به هر کوچه و برزن گفتند            به تو با آن قد و بالات تهمـتن گفتند
به پیمبر شدنت خَـلـقا و خُـلقا گفـتند            بخدا مدح تو را دوست و دشمن گفتند

هیچکس لایق آن نیست شود بالا دست
تا زمانیکه در این خاک علی اکبر هست

پدرت خیره شده بَه چه نگاهی داری؟            با همان تیغـۀ ابروت سپـاهی داری
فن مخصوص خود توست سلاحی داری            غیر حفظ حرم عشق گناهی داری؟

به هم آمیخته‌ای میمنه تا میـسره را
وا کن از صفحه پیشانی بابا گره را

: امتیاز

مدح حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : محمد جواد شرافت نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

ای که بر روشنای چهرۀ خود، نور پیغمبر سحر داری

                                              نوری از آفتاب روشن‌تر رویی از ماه خوب‌تر داری


تو کدامین گـلـی که دیدن تو صلـواتی محـمدی دارد

                                              چقدر بر بهشت چهرۀ خود رنگ و بوی پیامبر داری

هجرتت از مدینه شد آغاز کربلا شاهد سلوک تو بود

                                              کوفه چون شام ماند مبهوتت تا کجاها سر سفر داری

باوری سرخ بود و جاری شد «اَوَلَسْنا عَلَی الحَق» از لب تو

                                              چه غرور آفرین و بشکوه است مقصدی که تو در نظر داری

با لب تشنه بودی و می‌سوخت در تف کربلا پر جبریل

                                              وقت معراج شد چه معراجی، ای که از زخم بال و پر داری

از میان تمام اهل جهان عرش پایین پا نصیب تو شد

                                              عشق می‌داند و جنون که چقدر شوق پابوسی پدر داری

شوق پابوسی تو را داریم حسرت آن ضریح شش‌گوشه

                                              گوشه‌چشمی، عنایتی، لطفی، تو که از حال ما خبر داری

در مدیح تو از مدایح تو یا عـلی هر چه بیـشتر گفتیم

                                              با نگاهی پُر از عطش دیدیم حُسن ناگفته بیشتر داری

: امتیاز